یا علیم

علم غرب دنباله رو و ادامه ی علوم گذشته نیست. به هیچ وجه نمی توان علم غرب را حاصل تکامل و رشد علوم قدیم معرفی کرد علم غرب صورت جدیدی از علم است که مبتنی بر تفکر امانیزم میباشد. اومانیزم مکتب اصالت بشری است. اومانیزم مکتب بشر آداب دان است، بشری که خود به تنهایی و بدون ارتباط با وحی و کلام الهی، مناسبات و روابط زندگیش را تعیین میکند، اومانیزم مکتب بشر خود بنیاد است.

قبل از تشکیل تمدن غرب نیز بشر از طبیعت بهره میبرد ولی هیچگاه شاهد تخریب طبیعت به این گونه که بعد از تمدن غرب هستیم، نبوده ایم و این شاهدی است بر اینکه علم غرب تکامل و رشد یافته ی علوم گذشته نیست. علم غرب یا ساینس معطوف به قدرت واستیلاست یعنی به دنبال برتری یافتن و قدرت و تسخیر بر طبیعت و حتی بر انسان است. علم غرب برای تنظیم روابط بشری است که به جای خدا نشسته یعنی به جای آنکه از کلام خداوند جهت تنظیم روابط زندگیش استفاده کند، از خود قانون ارائه میدهد؛ بدون توجه به کلام حق. علم غرب نوع خاصی از علم است جهت دخل و تصرف بی چون وچرا در طبیعت. این نوع تفکر وعلم بعد از قرون وسطی و شروع رنسانس بوجود آمد. رنسانس دوره ای بود که به دنبال افراطی گریها و فشارهای وارد از سوی کلیسا ندای جدایی دین از سیاست در امور حکومتی سر داده شد به واقع کلیسا، چهره ای زشت و خشن و افراطی و خلاف واقعیت از دین را به مردم نشان داد که بهانه ای شد برای کنار گذاشتن دین در مسائل حکومتی.  رنسانس زمان ظهور تمدن غرب بود، تمدن غرب برای رسیدن به قدرت و استیلا و تسخیر انسان و طبیعت نیاز به نوع خاصی از علم داشت که همان علم غرب است. بعد از رنسانس یک تحول عظیم در علم رخ داد وآن بوجود آمدن یک نگاه مکانیکی و صرفا مادی به جهان است یعنی در نظر گرفتن طبیعت بدون توجه به روح آن یعنی ملکوت. این نگاه مکانیکی به بشر و طبیعت باعث بوجود آمدن علم خاصی شد و با این نگاه، عالم و انسان را تفسیر کرد یعنی تنها به جنبه ی جسمانی و نفسانی انسان پرداخت و طبیعت را بدون روح و باطن آن یعنی ملکوت در نظر گرفت و حاصل این بی جان دانستن طبیعت این است که اکنون بر سر طبیعت آمده؛ بهره برداری های بی حد و حصر از طبیعت و سرانجام، تخریب آن. طبعا علوم انسانی زاییده ی این نگاه مکانیکی نیز، علوم انسانی کاملا مکانیکی است که ریشه در تفکر اومانیزم و اصیل دانستن بشر دارد. در واقع رشته هایی همچون مدیریت، جامعه شناسی، روانشناسی، علوم تربیتی،علوم سیاسی و...که ازعلوم انسانی هستند، صرفا بر مبنای نگاه مادی به انسان و جهان و بر مبنای نگاه امانیزمی پایه گذاری شده اند . به عبارتی واضح تر وارد شدن نگاه و تفکر اومانیزم به این علوم باعث شده که تمام قوانین و قواعد و مناسباتی که در این رشته های علوم انسانی تعریف و عملیاتیشان میکنیم، سراسر مادی و بدون توجه به دین و قوانین الهی باشند؛ اینجاست که انسان صرفا موجودی مادی انگاشته می شود که تنها تامین خواسته های جسمانی و نفسانیش اصل قرار میگیرد و توجه به بعد معنوی و روحی انسان به فراموشی سپرده میشود و دین جنبه ی شخصی پیدا میکند. اینجاست که سیاست مدرن دروغ گفتن را مجاز میشمارد و علوم مدیریت غربی جهت کنترل کارگران راه کارهای نظارت هرچه بیشتر بر کارگران از سوی کارفرمایان را ارئه میکند. به عبارتی دیگر علوم انسانی مدرن دستورالعمل و روش و فلسفه ی عملی احکام شریعت بشری است که باعث سامان بخشیدن به زندگی مدرن شده است.یعنی عملی کردن شریعت بشری به راه و روشی خاص نیازمند است  که این امر توسط  علوم انسانی مدرن انجام می شود و نتیجه ی عمل به دین بشری شکل و سامان گرفتن نوع خاصی از ز ندگی است که کاملا متفاوت با زندگی الهی و توحیدی است.علوم انسانی توحیدی یا الهی نقطه مقابل علوم انسانی مدرن است، علوم انسانی توحیدی شرایط جامعه را برای تشکیل حیات طیبه فراهم میکند، حیات طیبه حیاتی است که ارمغان آن رسیدن به سعادت ابدی است، حیات طیبه یعنی بهترین نوع زندگی که زندگی والاترو بهتر از آن قابل تصور نیست،  ایجاد حیات طیبه در جامعه یعنی انطباق تکوین با تشریع و ایجاد حیات توحیدی در جامعه.

علوم انسانی مغز متفکر و روح سایر علوم یعنی علوم تجربی و فنی مهندسی است و ارائه دهنده ی نرم افزار اداره ی جامعه است بنابراین در شکل دهی به زندگی نقش مهم و اساسی دارد. علوم انسانی نقش مهمی در ارائه قوانین و مقررات و مناسبات یک جامعه  دارد. نهضت تولید علم عهده دار تولید علوم انسانی مبتنی بر شریعت حق است، یعنی تولید علوم انسانی مبتنی بر قواعد وقوانین الهی و وحی.

برای تشکیل تمدن اسلامی نیازمند علوم دینی و الهی هستیم، تولید علم توحیدی توسط نهضت تولید علم انجام میشود. پس در تولید علوم جدید، نیازمند علم و آگاهی توحیدی در تمامی عرصه ها و زمینه های مورد نیاز بشر هستیم . این علوم باید در انطباق کامل با تکوینیات عالم بوده و زمینه ی عبودیت و بندگی را برای بشر در تمامی ابعاد و عرصه های مختلف زندگیش فراهم میکند نه اینکه او را جای خدا بنشاند.

م.اکبری15/6/94