هو الرحمن
پیشانی صدق واخلاص در درگاه دوست نه و از صمیم قلب بگو آمدم. اگر گفتند: اینجا چرا آمدی؟ بگو به کجا روم و به کدام در رو کنم؟ اگر گفتند به اذن چه کسی آمدی؟ بگو : شنیدم در ضیافتخانه فیض نوالت منع نیست در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته . اگر گفتند: تا به حال کجا بودی؟ بگو: ره گم کرده بودم. اگر گفتد چه چیز آورده ای؟ بگو: اولا دل شکسته، که از شما نقل است:
د رکوی ما شکسته دلی می خرند وبس بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است
و ثانیا: من گدایم چه توانم ببرم بر در شاه طمع بخشش از درگه سلطان من است
و ثالثا: الهی آفریدی رایگان، روزی دادی رایگان، بیامرز رایگان. تو خدایی نه بازرگان.
اگر گفتند: بیرونش کنید، بگو: نمی روم ز دیار شما به کشور دگر بیرون کنید از این در در آیم از در دگر
اگر گفتند: این جرات را از که آموختی؟ بگو: از حلم شما. اگر گفتند: قابلیت نداری، بگو قابلیت را هم شما عطا می فرمایید. اگر گفتند: کنه کاری، بگو: اولا شنیدم شما غفارید و ثانیا:
ناکرده گنه در این جهان کیست؟ بگو آن کس که گنه نکره وزیست بگو
و اگر گفتند: این حرفا را از کجا یاد گرفتی؟ بگو:
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود ای همه قول وغزل در منقارش
اگر گفتند: چه میخواهی؟ بگو: جزتو ما را هوای دگر نیست جز لقای تو هیچ در سر نیست
دلگشاتر ز محضر قدست محضر هیچ نیک محضر نیست
جان فراتر ز نفخه نیست نفخه مشک و عود و عنبر نیست
"برگرفته از کتاب نکات دستورالملهای اخلاقی و سیر سلوک آیت الله حسن زاده آملی"