"یا علیم"

در مقاله ی پیشین علم را اینگونه تعریف کردیم؛ علم، معرفت واقعی به مصنف نظام هستی و کلمات وجودی آن به قدر طاقت بشری است. پس علم یعنی آگاهی و معرفت نسبت به خداوند و همچنین به همه ی عالم هستی به قدر ظرفیت بشری. کلمات وجودی خداوند همان مخلوقات اویند که همه ی این مخلوقات تجلی اسماء الهی هستند. هر یک از مخلوقات تجلی اسمی از اسماء خداوندند و تنها موجودی که مظهر و تجلی تمام اسماء خداوند است، انسان است. حتی ملائکه نیز تجلی یک یا چند اسم از اسماء خداوندند مثلا حضرت عزرائیل مظهر اسم قابض(قبض کننده ی روح) و حضرت اسرافیل مظهر اسم محیی(احیا کننده از عالم برزخ به قیامت) هستند. پس اهمیت ولزوم شناخت انسان به عنوان مهم ترین مخلوق نظام هستی بر ما آشکار شد. در معارف دین از انسان شناسی با عنوان خود شناسی یا معرفت به خود یا همان معرفت نفس یاد شده است؛ انسانی که مظهر تمام اسماء الهی است و لقب خلیفة الهی از جانب خداوند به او داده شده یعنی جانشین خداوند بر زمین یعنی کسیکه تمام اسماء خداوند را دارد.تمام عوالم هستی؛ اعم از عالم ملک، برزخ(ملکوت)،قیامت در وجود انسان وجود دارند و انسان چکیده ای از تمام عوالم هستی است. نکته حائز اهمیت این است که فرد فرد بشریت حامل این اسماء به تمامه هستند منتهی بسته شخصیت وجودی فرد و تلاش فرد در جهت عمل به شریعت حق (دین الهی) ظهور اسماء در وجود افراد متفاوت است و شدت و ضعف دارد. شاه راه افزایش ظرفیت بشر جهت رسیدن به علم واقعی، عمل به شریت حق در تمامی حوزه های آن یعنی اعتقادات، اخلاقیات و اعمال و همچنین در تمامی ابعاد آن یعنی بعد فردی و اجتماعی است. با انجام هر عملی  مطابق شریعت حق، ظرفیتمان افزونتر و به موازات آن علممان نیز بیشتر میگردد.

از این پس می پردازیم به عالم هستی و ارتباط آن با علم ومعرفت. عالم هستی خود از عوالمی تشکیل شده است که در یک تقسیم بندی آنرا به دو دسته ی 1- عوالم معنوی و غیرمادی و 2- عالم مادی یا طبیعت تقسیم میکنیم. عالم هستی دارای ظاهری مادی و عنصری است که آن را عالم ملک یا طبیعت می نامیم و باطن عالم هستی، عالم ملکوت است. همانطور که انسان دارای ظاهر(جسم یا بدن عنصری) و باطن(روح) است و روح تدبیر کننده ی جسم انسان است، ظاهر عالم هستی  توسط باطن آن یعنی ملکوت تدبیر می شود و بین این دو عالم هستی روابطی خاص وجود دارد. باید متذکر شد که خود عالم ملکوت وعالم طبیعت(ملک یا ماده) نیز دارای روابط و احکام و سنت های خاص خود هستند نمونه ای از این سنت ها در عالم طبیعت سوزانندگی آتش یا سیراب کنندگی آب است.

پس اجزای عالم هستی یعنی عالم ملک وملکوت دارای ارتباطی خاص با هم هستند؛ روابطی که توسط خداوند خلق شده اند و بی گمان زندگی اخروی ما متأثر از این روابط خواهد بود. روابط عالم ملکوت همان تکوینیات نظام هستی هستند که تغییر ناپذیرند و از حقایق عالم هستی اند. انسانی که خواهان رسیدن به بهترین ابدیت و قرب خداوند است باید اعمال و اخلاق و اعتقاداتش در راستای انطباق با این حقایق عالم هستی باشد پس انسان در صورتی می تواند به بهترین شکل مسیر کمال و رسیدن به حق را طی کند که نسبت به روابط اجزای عالم هستی آگاهی ومعرفت و علم داشته باشد به عبارتی چنانچه اعمال و اخلاق و اعتقادات ما ریشه در تکوین داشته باشد بهترین سعادت و رسیدن به مقام قرب حاصل آن خواهد بود.

پس برای ایجاد تمدن الهی  وتوحیدی نیازمند کسب علم ومعرفت هستیم که از ضروریات نظام الهی است زیراکه تمدن توحیدی، تمدنی است مبتنی  بر وحی الهی. چنانچه قوانین و قواعد ملکوت شناخته شوند و متناسب با  این قواعد و مطابق با این تکوینیات عالم ملکوت، جامعه  سازی کنیم، جامعه ی را خواهیم ساخت الهی وتوحیدی، جامعه ای که تمام ابعاد وشئونات و روابط در آن بر گرفته از عالم ملکوت باشد، یعنی تنظیم کردن تمام مناسبات زندگیمان با روح عالم ماده یعنی ملکوت.

ما برای تنظیم تمامی روابط و شئونات زندگیمان اعم از ارتباط با سایر افراد، ارتباط با خداوند، ارتباط با عالم ملکوت، تعادل جسم، تعادل روح، تنظیم روابط اجتماعی، سیاسی،اقتصادی و... نیز نیاز به علم ومعرفت داریم.چنانچه بتوانیم تمامی روابط و شئوناتمان را بر اساس ارتباط عالم ملک وملکوت تنظیم کنیم شاهد تشکیل تمدن الهی و توحیدی خواهیم بود پس علم ومعرفت نسبت به روابط اجزای عالم هستی لازم وضروری است و در راستای نیل به این علم ومعرفت نیازمند مجاهدت علمی می باشیم. ادامه دارد...

م. اکبری (94/5/17